درباره وبلاگ
آرشيو وبلاگ


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 540
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 1130
بازدید ماه : 1130
بازدید کل : 144638
تعداد مطالب : 90
تعداد نظرات : 152
تعداد آنلاین : 1

خبر گزاری ((پایگاه))

سایت رسمی امام خمینی

سایت رسمی مقام معظم رهبری

سایت رسمی آیت الله هامشمی رفسنجانی

سایت رسمی سید حسن خمینی

این صفحه را به اشتراک بگذارید
paygah,news

 

 بسيج يك فرهنگ است. لازم نيست حتماً عضو يك سازمان بوده باشي و كارت شناسايي داشته باشي تا تو را بسيجي بنامند. هركس كه داراي اين فرهنگ باشد بسيجي است گرچه لازم است براي سازماندهي و ساماندهي فعاليت ها و پرورش استعدادها سازمان بسيج وجود داشته باشد.

بسيجي يك نگرش خاص دارد. اين نگرش خاص باعث مي شود وقتي به كشورش حمله شود با پايمردي و استقامت نه تنها ايستادگي را به نمايش بگذارد بلكه ديگران را نيز به استقامت و پايداري دعوت مي كند.

اين يكي از نگرش هاي بسيجي است. نگرش بسيجي تنها در هجوم فيزيكي و دفاع از مرزهاي كشور خلاصه نمي شود. نگرش بسيجي فراتر از يك مرز خاص است. در جان ريشه دوانيده و در آزادي و اسارت، در جنگ و صلح به نمايش گذاشته مي شود.

نگرش بسيجي، نگرش خاصي است كه از روح مايه گرفته و به نمايش در مي آيد. عرصه دفاع مقدس پر است از اين نمايش ها از همان ساعات اول، از همان روزهاي اول، از همان... .

تبيان زنجان

«وقتي سوسنگرد در محاصره قرار گرفت و عراقي ها شهر را زير آتش گرفتند ما شهر را ترك كرديم و به طرف هويزه رفتيم. در هويزه صبح كه شد زن ها در خيابان جمع شدند و به مردها گفتند: چرا نشسته ايد تا كفر وارد شهر شما شود و شهر را بگيرد و بر زن و مرد شما حكومت كند. چرا نمي جنگيد؟ عراقي ها به خانه بخشدار حمله كرده بودند و يك نظامي را سخت زده بودند.

بچه ها نيز شروع كردند به شعار مرگ بر صدام و مرگ بر امريكا دادن.

مردها با تحريك زن ها از جا بلند شدند اسلحه ها را درآوردند خشاب ها را پر كردند و جمعيت شان مدام در حال زياد شدن بود.

زن ها شروع به دست زدن و تشويق مردان كردند. مردها فرياد مي زدند اي اسلام تو را زنده مي كنيم. اي امام از تو دست برنمي داريم.

و به صورت پرش مانند مي پريدند و احساس خود را نمايان مي كردند. هر كس هر چه داشت برداشت و راه افتاد. زن ها پشت سر مردها فرياد مي زدند: خائنين را بايد بيرون كنيد.

خائنيني كه به عراقي ها كمك مي كردند با ديدن اين صحنه خود را به رودخانه انداختند تا فرار كنند. مردم تعدادي از آنها را دستگير كردند و با چوب و چماق هرچه داشتند به جان آنها افتادند. زناني كه از كشته شدن يك مرغ ناراحت مي شدند چنان آنها را زدند كه خون از سر و صورت شان راه افتاد.»

بسيجي با نياز زمان تصميم مي گيرد، تصميمي آگاهانه، از روي عقل، او احساس را به مدد مي گيرد تا با باز كردن ميداني تازه در زندگي، كار فكري، تلاش عملي مجاهدت، استقبال از خطر، همت بلند و ... صحنه اي تازه را پديد آورد.

ورود به اين صحنه ها و ميدان ها فكري تازه نمي طلبد. بلكه فكري است كه در اعماق جان ريشه دوانيده است.

اين فكر بسيجي را وا مي دارد تا در هر عرصه اي كه امكان ظهور و بسط دارد وارد ميدان شود. يكي از اين ميادين ظهور بسيجي ها عرصه دفاع مقدس و در كسوت رزمندگي بود.

رزمنده اي اسلحه در دست، فانوسقه به كمر و كلاه بر سر، در عين حال با پوشش اسلامي، فكري الهي و ... اين سيما، سيماي زناني است كه در روزهاي اول جنگ بسيار ديده مي شدند. زنان خرمشهر، اهواز و آبادان اسلحه در دست پيش مي رفتند. بسياري از آنها دل از خانواده بريدند. خانواده را راهي شهرهاي امن كردند و خود ماندند.

يكي از رزمندگان اسلام صحنه اي از اين حضور را اينگونه ترسيم مي كند:

«يكي از زنان شجاع به عنوان ديده بان به طرف «بهمن شير» رفته بود، با اطلاعات مؤثر و مفيدي كه از موقعيت دشمن مي داد، در موفقيت عمليات نقش تعيين كننده اي را ايفا كرد. او دختر شهيد بزرگوار « نواب صفوي» بود.»

اين خواهر رزمنده انسان را بي اختيار به ياد فداكاري زنان مجاهد صدر اسلام مي انداخت، زناني چون زينب، سميّه، نسيبه، ... در آخرين ديدار او را در حالي ديدم كه پيكر پاك شهيدي را با خود حمل مي كرد. معلوم شد از يك عمليات موفق چريكي باز مي گردد.»

البته پيش از آن نيز در مبارزه با ضد انقلاب داخلي كه از حمايت استكبار جهاني برخوردار بودند. حمايت از رزمندگان انقلابي در دستور كار بسيجي ها قرار داشت.

خواهر «مريم كاتبي» كه آن روزها در كردستان حضور داشت چنين مي گويد:

«روزي برادر «محمد بروجردي» مأموريت جديدي را به دسته كوچك ما محول كرد. قضيه از اين قرار بود كه منافقين براي رد و بدل كردن نقشه هاي امنيتي خودشان هميشه از خانم ها استفاده مي كردند. (آنها مي دانستند كه امكان بازديد بدني خانم ها از طرف برادران سپاهي غيرممكن است) بنابراين مأموريت ما اين بود كه تمام عابرهاي زن را بگرديم و اگر اسلحه و نقشه اي پيدا كرديم ضبط كرده و به برادران تحويل دهيم. كار طاقت فرسايي بود. از نيمه شب تا نزديك طلوع آفتاب و از آن موقع تا حوالي شامگاه، حدود پنج ساعت در سرمايه گزنده منطقه غرب، پاس دادن شوخي نيست.

يادم نمي رود كه پوست دست چهار نفر از خواهران ما در موقع باز كردن درب كمپ در اثر سرما كنده شده بود.»

از ديگر عرصه هاي ورود زنان بسيجي، ميدان درماني بود. دخترهاي آبادان و خرمشهر، اهواز و كرمانشاه، ايلام و ... بدون آنكه حتي دوره اي ديده باشند به امداد، درمانگران آمدند.

در طي كار و در حين فعاليت، ياد گرفتند كه چگونه رگ پيدا كنند، تزريقات انجام دهند و البته همواره در همه حال گوش به زنگ باشند.

هر جا كه كاري مي شد انجام شود و نيرو نبود، بسيجي وارد ميدان مي شد. براي او فرقي نداشت در كسوت دكتر باشد و كار خدمتگزار را انجام دهد چنان كه انجام مي داد:

«عمليات شروع شده بود و بدون وقفه مجروح و زخمي منتقل مي شد به طوري كه كف سالن مملو از خون بود و حتي كسي فرصت تميز كردن محيط را نداشت آلودگي سالن امكان آسيب ديدگي و عفونت مجروحين را افزايش مي داد و از طرفي انتقال، مجروحين را دچار اشكال مي كرد. در همين حال ديدم يكي از خانم هاي دكتر كه متخصص بود بدون هيچ كبر و غروري جارويي را به دست گرفتند و مشغول پاك كردن لكه هاي خون شدند.»

براي زن بسيجي فرقي نداشت كه چه انجام دهد. مهم اداي تكليف بود و انجام وظيفه:

«روزهاي اول جنگ، با گروهي از خواهران در يكي از پادگان هاي اطراف خرمشهر؛ مسئول حفاظت و مراقبت از مهمات و مسلح كردن مردم بوديم. اسم مي نوشتيم و اسلحه مي داديم و گاهي وقت ها كه احتياج بود به كمك برادران مي شتافتيم.»

بيشترين حجم فعاليت زنان بسيجي در عرصه دفاع مقدس را فعاليت در كادر درمان تشكيل مي داد. اين فعاليت بخاطر عدم آموزش اوليه، ابتدا در فعاليت هاي عمومي خلاصه مي شد اما كم كم خواهران با عشق و علاقه آن را دنبال كردند، به قسمي كه در بسياري از صحنه هاي رزم، همپاي مردان حضور داشتند. خواهر شمسي سبحاني در اين رابطه مي گويد:

«شهرهاي كردستان، يكپارچه زير آتش بود. هواپيماهاي دشمن فرودگاه سنندج را مدام بمباران مي كردند. ما در محوطه فرودگاه يك واحد بهداري برپا كرده بوديم و در آنجا مجروحين را مداوا مي كرديم. به ما اطلاع دادند كه در يكي از پاسگاه هاي بين راه درگيري شده و تعدادي از رزمندگان زخمي شده اند ... وقتي به محل حادثه رسيديم. كومله ها در حال بالا رفتن از كوه بودند. آنها تعدادي از مجروحين ما را هم با خود بردند. ردپاي آنها را دنبال كرديم و از ارتفاع بالا رفتيم. نزديك آنها كه رسيديم شروع به تيراندازي كردند. كاري از پيش نبردند. در نهايت مجروحين را برجا گذاشتند و فرار كردند. من زودتر از همه به بالين مجروحين رسيدم. زخم هاي عميقي داشتند. آنها را به سختي از كوه پايين آورديم و بلافاصله به «بيمارستان اللّه اكبر» سنندج آنها را منتقل كردم.

روي يكي از آنها يازده بار عمل جراحي انجام شد و در نهايت در بيمارستان تهران به شهادت رسيد.»

البته تنها دختران و زنان آن ديار نبودند كه فعاليت درمان را شروع كردند. با آغاز جنگ هركس در توان خود آماده فعاليت مي شد. اين فعاليت ابتدا مردمي و خودجوش بعد و بعدها با وارد شدن و فعال شدن وزارت بهداشت شكل رسمي به خود گرفت.

«يك هفته بود كه جنگ شروع شده بود. آن روزها من مسئوليتي در حفاظت نماز جمعه تهران به عهده داشتم و يكي از پاهايم در اثر اصابت سنگ توسط منافقين در نماز جمعه شكسته بود و در گچ بود. با اين حال شور و شوق عجيبي براي رفتن به جبهه داشتم. يك شب بعد از نماز، حال راز و نيازي پيدا كردم. همان شب نذر كردم در صورتي كه به جبهه اعزام شوم، مدتي را كه در آنجا هستم، روزه بگيرم!

صبح فردا حكم اعزامم به جبهه قطعي و امضاء شد. آن روز حدود 300 نفر از خواهران بسيجي كه دوره امدادگري و كمك هاي اوليه را گذرانده بودند، در بيمارستان فيروزآبادي گردهم آمده بودند. همانجا من به عنوان سرپرست خواهران انتخاب شدم و طولي نكشيد كه به خرمشهر اعزام شديم.»

ورود خواهران به اين عرصه از رزم تنها امدادگري و انجام امور درماني بود. با توجه به شرايط ايثارگري هايي خاص را مي طلبيد كه همچنان ديگر عرصه ها زنان موفق و پيروز وارد ميدان شدند تا خوي بسيجي را به نمايش بگذارند.

«يك روز خواهري را براي عمل آوردند كه دستش سفيد سفيد شده بود، حالت غش و بيهوشي داشت و از ضعف مفرطي رنج مي برد. ما بلافاصله به مداوايش مشغول شديم. بعداً كه قدري حالش بهتر شد و از وضعيتش پرس وجو كرديم، فهميديم كه اين خواهر، اهل شمال است. چندي پيش كه عمليات شروع شده، نيمه شب به منطقه رسيده و اظهار داشته مي خواهم در يك مركز درماني كنار پرستاران كار كنم. او به مدت 72 ساعت بدون آنكه هيچ چيزي بخورد، در اطاق عمل پنس ها را مي شسته و دسته بندي مي كرده است. از بس كه دستش داخل آب بوده و خون به دستش نرسيده، دست او كاملاً سفيده شده بود.»

در شرايط جنگي، بسيجي هر فعاليتي را وظيفه مي داند. اين وظيفه بر دوش اوست. شايد به اعتباري واجب كفايي باشد. انجام وظيفه، اداي تكليف براي خدا و به راه خدا.

«جنگ كه آغاز شد «مرضيه» برخلاف انتظار از اهواز بيرون نرفت، مي گفت: اگر من بروم و ديگران هم بروند چه كسي مي خواهد در شهر بماند و مقاومت كند؟ او با فراخواني جمع كثيري از خواهران ايثارگر، مجمع بزرگ خواهران حزب اللهي را تشكيل داد و همين ها بودند كه در سال هاي اول جنگ سنگ بناي «زينبيه» اهواز را محكم كردند.

يك هفته قبل از آغاز سال 1360 خبر آوردند كه «مرضيه» در حالي كه مشغول تلاوت قرآن بود براثر اصابت موشك به منزل شان همراه با برادرش - حميدرضا - به شهادت رسيد. بچه ها همان روز تمثال خواهر شهيد «مرضيه كلانتري» را بر سر ستاد «زينبيه» بالا بردند.»

ماندن و جنگيدن حتي با حضور خود در ميدان و عقب نشيني نكردن براي بسيجي نيز فعاليتي جديد است. فعاليتي كه از تفكر بسيجي ريشه گرفته است. تفكري كه مايه از اسلام دارد. فرقي ندارد بسيجي تحصيل كرده اي با فرهنگ باشد يا بيسوادي بدون دانستن حروف الفبا، مهم آن است كه فكر بسيجي را عملي سازد.

زنده ياد «زهرا محمودي» معروف به مادر جبهه مي گويد:

«هنگامي كه جنگ شروع شد با خود گفتم از

Your Name :
Your Email :
Your friend:
Mail your friend:

Powered by weblogi.ir
این صفحه را به اشتراک بگذارید

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



 
 
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب